در عین حال که وحی نبوی یک پدیده مرموز غیبی و حقیقت آن برای ما مجهول است ولی قرآن ویژگی ها و خصوصیاتی برای آن بیان کرده است که لازم است بررسی شود. هدف اصلی این نوشتار نیز همین است که روشن گردد خصوصیات وحی چیست؟
1. وحی و مبدأ الهی
از بارزترین ویژگی های وحی این است که دارای مبدأ غیبی و متافیزیکی است. وحی یک امر طبیعی و زمینی نیست، ادراک عقلانی و محصول نبوغ و ضمیر داخلی و شخصیت باطنی پیامبر نمی باشد. آگاهی هایی که پیامبر ارائه می دهد فقط و فقط انعکاسی است از آن چه از جهان ماوراء طبیعت و عالم الوهیت دریافت می کند. پاره ای از آیات و عناوینی که بیان گر این مطلب است عبارتند از:
1-1. وحی کلام الهی است
( وَمَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیاً أَوْ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ مَا یَشَاءُ إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ ). (1)
هیچ بشری شایسته نیست که خدا با او سخن گوید مگر از راه وحی ( مستقیم ) یا از پشت حجاب یا این که فرستاده ای به سوی او بفرستد تا او به پیامبر وحی کند.
آیه فوق همه اقسام سه گانه وحی را کلام الهی قلمداد می کند (2)، لذا باید گفت از نظر قرآن، همه اقسام وحیی که برای پیامبران، بیان شده، تکلم خدا با آنهاست، از آن رو که حرف زدن و مکالمه در اصطلاح قرآن، تنها سخن گفتن با الفاظ و آهنگ و حنجره نیست، بلکه تفهیم حقیقتی است به مخاطب که متکلم در ضمیر خود دارد.
پس از اشاره به اقسام وحی و تکلم خداوند به پیامبرانش، چنین ادامه می دهد:
( وَکَذلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنَا مَا کُنتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَلاَ الْإِیمَانُ وَلکِن جَعَلْنَاهُ نُوراً نَهْدِی بِهِ مَن نَّشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّکَ لَتَهْدِی إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ )؛ (3)
این گونه ( از این سه راه ) روحی از امر خود را ( قرآن و معارف را ) به تو وحی کردیم... و آن را نوری قرار دادیم که به وسیله آن هر یک از بندگان را که بخواهیم راهنمایی کنیم و تو، به راستی مردم را به راه راست هدایت می کنی.
آیه شریفه فوق اگرچه حقیقت کلام خدا و چگونگی القا آن به پیامبران و پیامبر اسلام را نمی فهماند، اما به طور اجمال گویای این است که خداوند در این انتقال و به عبارت دیگر در این مکالمه، یک سلسله حقایق و ارزش های فکری و دستور العمل هایی را در خصوص سعادت و هدایت بشر، از عالم ملکوت به پیامبر برگزیده خود، می رساند؛ به عبارت دیگر، ملاحظه ی دو آیه با هم بیان گر این است که محتوای کلام و مکالمه، همان معارف الهی است که به سعادت بشر و تکامل وی مربوط می شود و پیامبر قبل از این به آن راه نداشته است، خداوند آنها را از خزائن علم خود به قلب پیامبر القا می نماید و ارائه این آگاهی ها و معارف که آیه دوم از آن به عنوان نور تعبیر می کند راه یافتن بندگان را به صراط مستقیم به دنبال خواهد داشت.
نتیجه این که وحی کلام الهی است و خداوند، متکلم است و برخلاف پاره ای از تحلیل های روشن فکر مآبانه، هویت غیبی و ملکوتی دارد و مبدأ وحی را باید در عالم غیب و والوهیت سراغ گرفت.
1-2. وحی تعلیم الهی است
در پاره ای آیات از وحی به عنوان تعلیم الهی یاد می شود، معلم، خدا و شاگرد و متعلّم پیامبر است:
( وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى * عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَى ... فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى )؛ (4)
نیست آن ( قرآن و به طور کلی منطوق پیامبر و آن چه در جای گاه رسالت، مردم را به آن فرا می خواند ) مگر وحیی که به او می شود شدید القوی به او تعلیم داده است. (5)
همه بینش های فکری، دستورالعمل ها و راهنمایی هایی که پیامبر در قالب قرآن یا سنت به مردم ارائه می دهد همه را شدید القوی به او آموخته و تعلیم الهی است. هرگز تبلور شخصیت روحی او یا مظهر نبوغ و یا آمیخته ای از تعالیم گذشتگان نیست؛ چنان که تجربه فردی یا برگرفته از شرایط اجتماعی و در هر صورت بشری نیست. در سوره نساء آمده است:
( وَأَنْزَلَ اللّهُ عَلَیْکَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ )؛ (6)
خداوند کتاب و حکمت را بر تو نازل کرد و آن چه را نمی توانستی بدانی به تو تعلیم داد. آیه فوق نیز خداوند و عالم الوهیت را معلم و مبدأ تعلیم به پیامبر معرفی می کند.
1-3. مبدأ وحی، خداوند حکیم است
( وَإِنَّهُ لَتَنزِیلُ رَبِّ الْعَالَمِینَ )، (7) ( تَنزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ )، (8) ( تَنزِیلاً مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَالسَّماوَاتِ الْعُلَى * الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى * لَهُ مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا وَمَا تَحْتَ الثَرَى ... ) (9)
« تنزیل » مصدری است که در آیات فوق معنای مفعولی دارد یعنی نازل شده. قرآن کتابی است نازل شده از جانب پروردگار عالمیان، از جانب ( خدای ) حکیم حمید، نازل شده از سوی کسی که زمین و آسمان های بلند را آفرید همان ( خداوند ) رحمانی که بر عرش استیلا یافت ( همان که ) آن چه در آسمان ها و زمین و آن چه در زیر خاک نهفته است را مالک می باشد.
در آیات مذکور و موارد مشابه آن، عنایت بر این است که پیوسته مخاطبان متذکر شوند آن چه را پیامبر به عنوان وحی ارائه می دهد از مبدأ هستی بخش جهان پایان ناپذیری سرچشمه می گیرد.
1-4. وحی خارج از ادراک پیامبر
( وَکَذلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنَا مَا کُنتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَلاَ الْإِیمَانُ وَلکِن جَعَلْنَاهُ نُوراً نَهْدِی بِهِ مَن نَّشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا )؛ (10)
همان گونه ( که بر پیامبران پیشین وحی فرستادیم ) بر تو نیز روحی را به فرمان خود وحی کردیم تو پیش از این نمی دانستی کتاب و ایمان چیست ( از محتوای قرآن آگاه نبودی ) ولی ما آن را نوری قرار دادیم که به وسیله آن هر کس از بندگان خویش را بخواهیم هدایت می کنیم.
در آیه ی دیگر می فرماید:
( وَمَا کُنتَ تَتْلُوا مِن قَبْلِهِ مِن کِتَابٍ وَلاَ تَخُطَّهُ بِیَمِینِکَ إِذاً لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ )؛ (11)
تو هرگز پیش از این کتابی نمی خواندی، و با دست خود چیزی نمی نوشتی، مبادا کسانی که درصدد ابطال سخنان تو هستند، شک و تردید کنند.
در این دو آیه خداوند به طور صریح خطاب به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) می گوید: « تو قبل از این القا نمی دانستی کتاب و ایمان چیست » معنای این جمله این است که این مجموعه با این خصوصیات که در زمینه توحید و اسماء و صفات الهی و دستورهای او و... می باشد ادراک عقلانی پیامبر، به آن راه نداشته است. چنان که ایمان با ویژگی هایی که قرآن به آن رهنمود ساخته حضرتش از آن برخوردار نبوده است.
( تِلْکَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیها إِلَیْکَ مَا کُنتَ تَعْلَمُهَا أَنتَ وَلاَ قَوْمُکَ مِن قَبْلِ )؛ (12)
[ پس از نقل بخشی از تاریخ نوح، خداوند می گوید: ] اینها همه از اخبار غیب است که به تو وحی می کنیم. قبل از این، نه تو آن را می دانستی و نه قوم تو.
به طور صریح گفته می شود اینها اخبار غیبی است و فراتر از این است که افق فکری شخص پیامبر به آن بتواند راه داشته باشد « ما کنت تعلمها ».
( وَإِذَا لَمْ تَأْتِهِم بِآیَةٍ قَالُوا لَوْلاَ اجْتَبَیْتَهَا قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَایُوحَى إِلَیَّ مِن رَبِّی هذَا بَصَائِرُ مِن رَبِّکُمْ )؛ (13)
وقتی نزول آیات به تأخیر می افتد ( مشرکان ) طعنه می زنند و می گویند چرا از پیش خود آنها را تنظیم نمی کنی؟! ( پیامبر تو در پاسخ ) بگو من فقط آن چه را که از پروردگارم به من وحی می شود پیروی می کنم، این ( قرآن ) رهنمود و وسیله بینایی است از طرف پروردگار شما.
« اجتباء » به معنای جمع کردنی که براساس انتخاب و گزینش باشد ( مانند اصطفاء ).
در این آیه دو مرتبه به مبدأ بیرونی و غیبی که شاخصه وحی است تصریح گردیده است. در برابر این طعنه که « لولا اجتبیتها » چرا خود آنها را جمع و جور نمی کنی و به ما ارائه نمی دهی؟ آمده است: ( إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَایُوحَى إِلَیَّ مِن رَبِّی ) ( هذَا بَصَائِرُ مِن رَبِّکُمْ )؛ همانا پیروی می کنم آن چه را از طرف پروردگارم به من وحی می شود ( من تابع محض وحی هستم ) این رهنمودهایی است از طرف پروردگار شما.
( وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالَ الَّذِینَ لاَ یَرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَایَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاءِ نَفْسِی إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَى إِلَیَّ إِنِّی أَخَافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ * قُل لوْ شَاءَ اللَّهُ مَا تَلَوْتُهُ عَلَیْکُمْ وَلاَ أَدْرَاکُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فُیکُمْ عُمُراً مِن قَبْلِهِ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ )؛ (14)
و چون آیات روشنِ ما بر آنان خوانده شود، آنان که به دیدار ما امید ندارند می گویند: « قرآن دیگری جز این بیاور یا آن را عوض کن »، بگو: من نمی توانم از جانب خود آن را تغییر دهم، چون پیرو چیزی نیستم مگر آن چه را که به من وحی می شود و نمی توانم از وحی الهی تخلف بورزم، زیرا در صورت عصیان پروردگار، از مجازات آن روز عظیم می ترسم.
اگر خداوند می خواست این قرآن را بر شما تلاوت نمی کردم و از آن آگاهتان نمی ساختم ( مگر نه این است که ) سال ها پیش از این در میان شما زندگی می کردم ( و هرگز از این گونه سخنان از من نمی شنیدید ) چرا درک نمی کنید.
در المیزان در تفسیر این آیات آمده است:
آیه در رد پیشنهاد ارائه کتاب دیگر است و می گوید که این امر به مشیت الهی بستگی دارد نه اراده من، من فرستاده اویم ( و بس ) اگر خداوند کتاب دیگری می خواست و مشیتش به این کتاب تعلق نمی گرفت آن را بر شما تلاوت نمی کردم، من عمری را قبل از نزول این کتاب در بین شما گذرانده ام، من با شما معاشرت داشتم و شما با من، من با شما رفت و آمد داشتم و شما با من، خود دریافته اید که هیچ گونه خبر و اثری از وحی پیش من نبوده است و اگر چنین خبری بود به آن مبادرت می ورزیدم، آثار آن آشکار می شد، پس هیچ گونه اختیاری و اراده ای در مورد وحی ندارم، امر وحی به مشیت خداوند متعلق است. (15)
این آیه و سایر آیات مشابه آن، به روشنی بیان گر این است که وحی امری ملکوتی است و مبدأ الهی و بیرونی و آن جهانی دارد نه بشری.
2. وحی دریافتی آگاهانه
یکی از خصوصیات وحی این است که: پیامبر در این ارتباط آگاه است و توجه دارد که آن چه را دریافت می نماید پیامی است الهی، از عالم الوهیت و ملکوت. اکثر متونی که در مورد وحی آمده بر این مطلب دلالت دارد به عنوان نمونه:
2-1. پیامبر متعلم است:
( وَأَنْزَلَ اللّهُ عَلَیْکَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ ) (16)، ( عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَى )؛ (17)
خداوند کتاب و حکمت را بر تو نازل و آن چه را نمی دانستی تعلیم داد، او را شدید القوی تعلیم داد.
عنوان تعلیم در مورد وحی که در دو آیه فوق آمده بیان گر این است که آن چه را مخاطب و آموزنده یاد گرفته آگاهانه دریافت کرده است، او خود را در برابر معلمی می بیند که معارفی را به او آموزش می دهد. بنابر این، این گونه نیست که مطلبی بر دل پیامبر القا شود، بدون این که او بفهمد از کجا و چه مبدأیی سرچشمه می گیرد.
2-2. پیامبر طرف مکالمه با خداوند:
غیر از این که آیه 51 شورا همه اقسام وحی را کلام الهی معرفی می کند، در بسیاری از آیات، مکالمه طرفینی بین مبدأ وحی و پیامبر منعکس است. مانند: درخواست عیسی برای نزول مائده آسمانی و پاسخ خداوند، در این زمینه (18)، تقاضای ابراهیم از خدا در مورد ارائه نشانه هایی برای چگونگی زنده شدن مرده ها و متقابلاً راهنمایی خداوند در این زمینه برای ابراهیم، (19) محاوره فرشتگان با زکریا و درخواستی که زکریا در این زمینه از خداوند می نماید و... (20) و آیات مشابه دیگر که (21) مشتمل بر محاوره و ارتباط طرفین یعنی خدا و پیامبر و نیز پیامبر و خدا می باشد، بیان گر این است که آن چه را که پیامبر، در باب وحی، دریافت می کند آگاهانه است زیرا سؤال و جواب، تقاضا و جواب تقاضا، بدون آگاهی و استشعار، معنا و مفهومی نخواهد داشت.
2-3. پیامبر و اهتمام بر حفظ وحی:
( لاَ تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ * إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ )؛ (22)
زبانت را به عجله برای خواندن حرکت مده، زیرا که جمع آوری و خواندن آن بر ماست.
در آیه ی دیگر می فرماید:
( وَلاَ تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن یُقْضَى إِلَیْکَ وَحْیُهُ... )؛ (23)
پیش از آن که وحی بر تو پایان یابد شتاب مکن.
این دو آیه، بیان گر این است که پیامبر در هنگام دریافت آیات، اهتمام زیادی بر حفظ و نگه داری دریافته ها داشته است، همراه با نزول، مبادرت به تلاوت می کرده است. مبادا فراموش کند ولی از طرف مبدأ وحی، نگهبانی و نگه داری آیات تضمین می گردد. گفته می شود « عجله نکن » فراموش نخواهی کرد. درست مانند متعلم و دانش جویی که به هنگام تدریس استاد، در هراس است که نکند مطالب، فراموش شود و تلاش در ضبط و نوشتن آن می نماید، ولی از طرف معلم تضمین می شود که مباحث در اختیار او قرار گیرد، و احتیاجی به نوشتن و ضبط ندارد. (24)
در هر صورت این گونه سخن در مورد وحی نیز نشانِ این است که وحی پیامبر دریافتی است آگاهانه و لذا این خصوصیت نیز مردود بودن تحلیل هایی را روشن می سازد که می گوید: وحی صرفاً یک احساس بدون دریافت یا دریافت بدون آگاهی است.
الهام های علمی، حدسیات، وحی
با توجه به ویژگی مبدأ الهی داشتن و آگاهانه بودن دریافت وحی و پاره ای دیگر از خصوصیات، مشخص می شود که نباید بین وحی انبیاء الهی و الهام ها و اشراق های علمی و نیز حدسیات، خلط شود. در این باره اندکی توضیح می دهیم:
الهام های علمی
امروز از نظر علمی پذیرفته شده است که غیر از تجربه و مشاهدات عینی و نیز غیر از ادراک از راه استدلال و قیاس، که از معلومات بدیهی است، یک سلسله دریافت های علمی بر اثر اشراق و القائات ناگهانی، به صورت یک برق در ذهن، جهیده می شود. بدون آن که مسبوق به تجربه و حس یا استدلال باشد. آلکسیس کارل در کتاب انسان موجود ناشناخته می نویسد:
به یقین اکتشافات علمی تنها محصول و اثر فکر آدمی نیست. نوابغ علاوه بر نیروی مطالعه و درک قضایا، از خصایص دیگری چون اشراق و تصور خلاق برخوردارند. با اشراق، به چیزهایی که بر دیگران پوشیده است، دست می یابند و روابط مجهول بین قضایایی را که ظاهراً با هم ارتباطی ندارند می بینند و وجود گنجینه های مجهول را به فراست در می یابند. تمام مردان بزرگ از موهبت اشراق برخوردارند و بدون دلیل و تحلیل، آن چه را که دانستنش اهمیت دارد می دانند. یک مدیر واقعی احتیاجی به محک های هوشی و اوراق اطلاعاتی برای انتخاب مرئوسین خود ندارد. یک قاضی خوب بدون توجه به جزئیات مواد و تبصره های قانون و حتی گاهی به گفته « کاردوزو » با در دست داشتن ادعانامه غلط، حکم صحیح تواند داد. یک دانشمند بزرگ خود به خود به سوی راهی که منجر به کشف تازه ای خواهد شد کشانده می شود. این همان کیفیتی است که پیش از این الهام نامیده می شد.
دانشمندان را می توان به دو دسته تقسیم کرد: یکی منطقی و دیگری اشراقی. ترقی علوم مرهون این هر دو دسته متفکر است. در علوم ریاضی نیز که اساس و پایه کاملاً منطقی دارد مع هذا از اشراق سهم گرفته است. (25)
شهید مطهری، در بحث توحید، در این زمینه نمونه هایی را نقل می نماید. مانند این که از مقاله ای تحت عنوان شعور باطن در تجسسات علمی از یک ریاضی دان فرانسوی به نام « ژاک هادمار » چنین نقل می کند که او می گوید:
من در جست و جوی مطلبی مدت ها کوشش و مطالعه می کردم و به نتیجه ای نمی رسیدم، ولی یک روز در حالی که ابداً به آن موضوع نمی اندیشیدم. ناگهان با یک توجه آنی که بر اثر گردش چرخ های اتومبیل در ذهنم حاصل شد، آن را به طور دقیق یافتم. نکته جالب این که این راه حل، به طور کلی از مسیری که در آن مطالعه خود را ادامه داده بودم خارج بود، چون شرایط اختراع و اکتشاف در ریاضیات تابع شرایط عمومی اختراع و اکتشاف است. این اتفاقات تنها برای ریاضی دانان نبوده است، لاژوین فیزیک دان مشهور فرانسوی کاملاً مسبوق و متوجه این موضوع بوده است. چنان که به کن والری می گوید: شما می گویید در بعضی از لحظات احساس می کنید چیز درونی شما را رهبری می کند. این لحظات در تجربیات شخصی من به طور مستمر پیش می آید... (26) و نیز همین ریاضی دان بزرگ فرانسوی می گوید: وقتی ما به شرایط اکتشافات و اختراعات می اندیشیم محال است که بتوانیم اثر ادراکات ناگهانی درونی را نادیده بگیریم. هر دانشمند محققی کم و بیش این احساس را کرده است که زندگی و مطالعات علمی او از یک رشته فعالیت های متناوب که در عده ای از آنها اراده و شعور وی مؤثر بوده و بقیه حاصل یک سلسله الهام های درونی می باشد تشکیل شده است. (27)
حدسیات
می توان گفت حداقل پاره ای از آن چه امروز به عنوان الهام های علمی خوانده می شود، منطبق با حدسیات در منطق است؛ توضیح آن که: در منطق قضایای یقینی را به چند دسته تقسیم می کنند: اولیات، مشاهدات، تجربیات، متواترات، حدسیات و فطریات.
حدسیات، قضایایی است که انسان با مشاهده یک سری امور ( قرائن ) بر احتمال و حکم معینی حدس قوی می زند؛ به گونه ای که به آن یقین و اطمینان حاصل می شود و هرگونه تردیدی زائل می گردد. (28)
مرحوم مظفر پس از توضیح در مورد حدسیات و مقایسه آن با « مجربات » می نویسد: کسی که در علوم ممارست داشته باشد، قضایای بسیاری به دست می آورد که برای آن نمی تواند اقامه برهان کند. در عین حال که قابل تردید نیست ولی نمی تواند آن را به دیگری بفهماند و تلقین کند؛ مگر این که طرف را به همان مسیری که خود طی کرده راهنمایی کند. در این صورت ممکن است او اگر دارای قوت ذهن و صفای نفس باشد به همان حدس ( و الهام ) سپس به یقین برسد. (29)